گرفتار!

عاشق شب زنده دارامشب قرارش هست ونيست

گوئياخوابيده تا درخواب ديدارش كند

يا به اميدي كه دلدارش يك امشب سرزده

پانهددرخانه، خودازخواب بيدارش كند

هرچه هست امشب چنان مشتاق ومست روي اوست

خواهد از دل جان بي مقدار ايثارش كند

قصدآن دارد كه با آهنگ جانسوز و حزين

دلبر دل سنگ را چون خويش بيمارش كند

عاشق شوريده اي چون اوكجا پيداشود

كاش محبوبش خدايا كمتر آزارش  كند

خط وخال و وچشم و ابرو زلف ليلي عاقبت

بينوا مجنون مفتون را گرفتارش كند

گو كجا مي ترسد عاشق از گرفتاري عشق؟

گرچه شيدايي او رسواي بازارش كند

بیان دیدگاه